ترنم باران
قصه آدم، قصه يك دل است و يك نردبان. قصه بالا رفتن، قصه پله پله تا خدا. قصه آدم، قصه هزار راه است و يك نشاني. قصه جستو جو.قصه از هر كجا تا او. قصه آدم، قصه پيله است و پروانه، قصة تنيدن و پاره كردن. قصه به درآمدن، قصه پرواز... من اما هنوز اول قصهام؛ قصه همان دلي كه روي اولين پله مانده است، دلي كه از بالا بلندي واهمه دارد، از افتادن. پايين پاي نردبانت چقدر دل افتاده است! دست دلم را ميگيري؟ مواظبي كه نيفتد؟ من هنوز اول قصهام؛ قصه هزار راه و يك نشاني. نشانيات را اما گم كردهام. باد وزيد و نشانيات را بُرد. نشانيات را دوباره به من ميدهي؟ با يك چراغ و يك ستاره قطبي؟ من هنوز اول قصهام. قصه پيله و پروانه، كسي پيله بافتن را يادم نداده است. به من ميگويي پيلهام را چطوري ببافم؟ پروانگي را يادم ميدهي؟ دو بال ناتمام و يك آسمان من هنوز اول قصهام. قصه... وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه میشود. دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است ( دکتر علی شریعتی) دل های بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند ( دکتر علی شریعتی ) اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزاردهنده ای است تنها خوشبخت بودن! در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است ( دکتر علی شریعتی ) وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم (دکتر علی شریعتی) اگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشهای را بالا ببری (دکتر علی شریعتی) غافلگیر شدیم دومین روز بارانی چطور؟ و سومین روز چطور؟ دکتر علی شریعتی امروز امروز است امروز صبح اگر از خواب بيدار شدي و ديدي ستاره ها درآسمان نمي تابند ناراحت نشو حتما دارن با تو قايم باشك بازي مي كنند پس با آنها بازي كن امروز هر چه قدر بخندي و هر چه قدر عاشق باشي از محبت دنيا كم نمي شه پس بخند و عاشق باش امروز هر چه قدر دلها را شاد كني كسي به تو خورده نمي گيره پس شادي بخش باش امروز هر چه قدر نفس بكشي جهان با مشكل كمبود اكسيژن روبرو نمي شه پس از اعماق وجودت نفس بكش امروز هر چه قدر آرزو كني چشمه آرزوهات خشك نمي شه پس آرزوكن امروز هر چه خدارا صدا كني خدا خسته نمي شه پس صدايش كن او منتظر آرزوهايت خنده هايت گريه هايت ستاره شمردن هايت و عاشق بودن هايت است امروز امروز است .امروز جاودانه است و امروز زيباترين روز دنياست آدم ها مي آيند زندگي مي كنند مي ميرند و ميروند.... اما فاجعه زندگي تو آن هنگام آغاز مي شود كه آدمي مي رود اما نمي ميرد ! مي ماند و نبودنش در بودن تو چنان ته نشين مي شود كه تو مي ميري در حالي كه زنده اي
اوایل عصر مسیحیت، راهبی یونانی به نام اواگریو دُ پونتو فهرستی از هشت گناه کبیره ارائه داد تا تمایلات منفی اصلی انسان را تعریف کند. ارتکاب هرکدام از این گناهان، میتوانست انسان را به جهنم محکوم کند. پاپ گرگوری اولین تغییرات را در قرن شانزدهم در فهرست گناهان کبیره داد و فهرستی هفتگانه و رسمی از این گناهان منتشر کرد. در فهرست او، «اندوه» دیگر گناه محسوب نمیشد و جایش را به «تنبلی» داد.
این گناهان عبارتند از : تکبر (Pride)، طمعکاری (Greed)، شهوت (Lust)، حسادت (Envy)، خشم(Wrath)، شکم پرستی (Gluttony) و تنبلی (Sloth) .
هفت گناه کبیره از موضوعات مورد علاقه در وعظ و خطابهها، نمایشنامههای اخلاقی و هنر اروپای قرون وسطا بودهاست.
نماد حرص و آز و طمعکاری شامل سکه های طلایی است که بر روی هم قرار گرفته اند و در بالاترین نقطه به یک الماس درخشان ختم می شوند.
برای نمایش کاهلی و تنبلی، نگین آکوامارین را بر روی کوسن مخملی قرمز قرار داده.
پاهایی با جورابهای ساق بلند که با بازوانی در هم پیچیده شده اند که نشانگر حیله گری در انگشتر شهوت می باشد.
نماد حسادت شامل هیولایی چشم سبز است که زیر سری از سنگ زبرجد کمین کرده است.
- تکبر (Pride):
تکبر و غرور را با یک سنگ تانزانیت بنفش در حالی که با تعدادی از پرهای طاووس احاطه شده، نشان می دهد.
- شکم پرستی (Gluttony):
شکم پرستی شامل لب هایی پوشیده شده از جواهر قرمز رنگ با دندان های سفید براق آماده برای بلعیدن هر چیز خوردنی می باشد.
برای نمایش خشم، دستان زنی را نشان می دهد که جامی پر از زهر را در خود جای داده است.
چتر نداشتیم
خندیدیم
دویدیم
و
به شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم
پیش بینی اش را کرده بودی
چتر آورده بودی
و من غافلگیر شدم
سعی می کردی من خیس نشوم
و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود
گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری
چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خیس شد و چند روز پیش را چطور؟
به خاطر داری؟
که با یک چتر اضافه آمدی
و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر راه برویم
.
.
.
فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم
تنها برو!
Power By:
LoxBlog.Com |